روی کار آمدن مهندس
بازرگان نه بر حسب انتخاب بلکه انتصابی بود که تحت شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی
و همچنین برحسب ولایتی که امام از طرف شارع مقدس داشت، صورت گرفت.در واقع پشتوانه ی
ی این دولت که به آن مشروعیت می بخشید همانا حضرت امام بودند. بنابراین این دولت
می بایست تابع اوامر و نواهی حضرت امام باشد؛ چراکه مشروعیتش نه ناشی از قدرت مردم
بلکه ناشی از یک فقیه و رهبر دینی می باشد که در صورت صلاحدید و تشخیص خیر می
توانست آن را برکنار کند و شخص دیگری را جایگزین کند.
برنامه ها و
اقدامات دولت ناشی از وظایفی بود که در حکم امام در نخست وزیری مهندس بازگان آمده
بود. برنامه های دولت به 2 قسمت تقسیم می شد. یک قسمت از آن مستقیما منبعث شده از
فرامین امام بود و قسمت دیگر آن بصورت تلویحی بود. دولت خارج از شرح و وظایفی که
از جانب رهبری برایش تدوین شده بود، هیچ قدرت و اختیاری نداشت و زمانیکه خارج از
این چارچوب عمل می کرد با بحران ها و چالش هایی مواجه می گردید.
این بحران ها و
چالش ها و یا بعبارت دیگر این دخالت ها در امور دولت کار را به جایی رساند که
مهندس بازرگان عطایش را به لقایش بخشید و استعفا داد. به قول مسعود بهنود، به فاصله
یک هفته پس از پیروزی انقلاب، یکباره چپ و راست،دوست و دشمن منتقد و طعنه زن
بازرگان و دولت موقت او شدند. اتهام ها از آسمان می بارید. هر مدیری را که بر می
گزید، انقلابیون دیروزی و امروزی بر نمی تافتند.
اقتضائات زمانی و
عملکرد مهندس بازرگان بطور عجیبی به سمت واگرایی از یکدیگر سوق داده شده بود.
بازرگان در زمانی به قدرت رسید که جامعه ی انقلابی آن روز تحمل پذیرش این مشی و
ت را نداشت. شاید اگر کمی دیرتر به نخست وزیری می رسید، جامعه شرایط پذیرش آرا
و عقاید او را می داشت.
در پایان از قول
مسعود بهنود می نویسم که بازرگان یک یادگار بزرگ از خود به جای گذاشت. او در سخت
ترین و تندترین لحظات که در تاریخ ملتی کم اتفاق می افتد، هیچ گاه میانه روی را
ترک نگفت. بر اصول لیبرالیسم وفادار ماند و آرمان خود را تکذیب نکرد. یادگار
بزرگتری که از وی باقی ماند، پس از دوران دولت موقت بود که او نقش منتقد و مخالف
دولت ها و اپوزیسیون را بر عهده گرفت. محک دیگری برای کسی که دارای آرمانی بود.
از مقایسه ی سرگذشت
او با دیگر همراهان روزهای نخست انقلاب می توان دریافت پایداری او را بر اصول و
ارزش های انسانیش. او ایران را ترک نگفت. به ضد ارزش های خود تبدیل نشد، به گرداب
ت بازی در تبعید نیفتاد. گردن در مقابل قدرت های بیگانه کج نکرد. به اردوی
دشمن پناه نبرد و این آخرین محکی بود که روزگار بر او زد
درباره این سایت