متاسفانه شاید شما هم شنیده و یا خوانده باشید که هر گاه نام شهید رجایی بعنوان نخست وزیر می آید در پسوند آن از بدرفتاری های و کج خلقی ها و همچنین مانع تراشی های بنی صدر صحبت می کنند. آیا تا به الان از خود پرسیده اید که چرا چنین برخوردی صورت می گیرد؟ چرا این دو شخص در ادامه ی کار به مشکل برخوردند و اغلب اوقات یکی نسبت به دیگری ارجحیت داده می شود؟ این ارجح بودن از کجا آمده است؟ آیا واقعا بنی صدر با شهید رجایی مشکل داشت؟ اگر آری پس چرا عده ای اصرار داشتند که بنی صدر، رجایی را بعنوان نخست وزیر برگزیند؟ و اگر جواب خیر باشد پس ریشه ی این مسایل از کجا نشات می گیرد؟

بنی صدر اولین رییس جمهور ایران، به موجب قانون گذشته حق داشت که نخست وزیر را خود تعیین کند و تایید و یا رد آن نیز در حیطه ی صلاحیت مجلس بود. از اینرو بنی صدر با توجه به شرایط زمانی قصد کرد نخست وزیری را تعیین کند که با ت های او همخوانی داشته باشد. وی در ابتدا از بین چند گزینه نظر داشت تا احمد سلامتیان را بعنوان نخست وزیر برگزیند اما بعدها احساس کرد که ایشان شانسی برای موفقیت ندارد. بعدها به سراغ مرحوم احمد خمینی رفت که با مخالفت جدی حضرت امام روبرو گشت.پس از آن به سراغ میرسلیم رفت که آن نیز به نتیجه ی دلخواه نرسید. پس از این کش و قوی های فراوان طرفین یعنی مجلس و نخست وزیری توافق کردند که هیئتی تحت عنوان هیئت ویژه تشخیص صلاحیت نخست وزیری تشکیل دهند. این هیئت آقای رجایی را بعنوان نخست وزیری برگزیدند و آقای بنی صدر نیز به ناچار پذیرفتند.

از فحوای نکات ذکر شده چنین می توان استنباط کرد که آقای رییس جمهور بر خلاف میل باطنی و همچنین بر خلاف قانون که انتخاب نخست وزیر را جزء حیطه ی وظایف رییس جمهور می داند، این وظیفه را بر عهده ی هیئت تشخیص صلاحیت نخست وزیر می گذارد.

دقیقا اختلاف بعدی آقای رجایی و بنی صدر از همین جا نشات می گیرد. بنی صدر نسبت به نخست وزیرش اقتداری نداشت. چرا که انتخاب ایشان نبوده است. به همین دلیل و یا دلایل دیگر بعدها در موضوعات مختلف من جمله انتخاب وزرا به مشکل برخوردند و اغلب اوقات امروزه رسانه های دیداری و شنیداری  ژست حق به جانب گرفته و از موضع یک قاضی حکم به بدرفتاری بنی صدر می کنند . بعبارت دیگر همان بلایی را که بر سر مهندس بازرگان آوردند ایندفعه بر سر بنی صدر آوردند؛ چراکه مهندس بازرگان هم در نحوه ی اجرای برنامه هایش هیچ اختیار و اقتداری نداشت و صرفا مجری اوامر و نواهی حضرت امام بودند.

بنابراین تحمیل یک نخست وزیر شاید در ابتدا توانست موفقیتی برای جناح انحصار طلب حاصل کند اما با گذشت زمان این اختلافات پرده از چهره برداشت و چهره ی واقعی خود را نشان داد.در واقع تحمیل نخست وزیر صرفا تامین کننده ی منافع جناحی گروهی خاص بود نه منافع ملی؛ چرا که با گذشت زمان و در حین جنگ این اختلافات در نهایت تیشه به ریشه ی منافع ملی زد.

ما وقتی به نخست وزیری همچون شهید باهنر می رسیم مشاهده می کنیم که همگرایی، تعامل و همبستگی ایشان با شخص رییس جمهور رجایی زمینه را برای پیشبرد اهداف و منافع ملی میسر می سازد.

ماجرای اختلاف شهید رجایی با بنی صدر و تداوم آن ما را به یاد آن ضرب المثل معروف می اندازد که می گفت: «خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج»

من الله التوفیق


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سوپر گروه استان ایلام تلگرام نکات ریز و کاربردی پشتیبانی فضای کار اشتراکی ریسون|سالن کنفرانس ریسون فناوري اطلاعات فروشگاه هسویاوم درمان آسان بواسیر با لیزر روانشناسي ذهن Becky بلاگ نوای عباس